سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امید جوان
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  امید صالحی نیا[30]
 

غمی هزاران ساله در سینه ام خفته ست اندیشه ها در هجوم تاریکی فرو رفته ست

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 74
بازدید دیروز : 141
کل بازدید : 157706
کل یادداشتها ها : 268

   موسیقی

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 7:0 ع توسط امید صالحی نیا


  

یلدا نام فرشته ای است، بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره

یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود

با اولین شب پاییز آمده بود

و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان می کشید

تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند

یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت

و لا به لای خواب های زمین لالایی اش را زمزمه می کرد

گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد

یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت

آتش که می دانی، همان عشق است

یدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد

آتش در وجود یلدا بارور شد

فرشته ها به هم گفتند:

یلدا آبستن است. آبستن خورشید

و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد

و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند

فرشته ها گفتند:

فردا که خورشید به دنیا بیاید یلدا خواهد مرد

یلدا آفرینش را تکرار می کند

 



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 6:24 ع توسط امید صالحی نیا



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 6:20 ع توسط امید صالحی نیا


 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

در آن زمان که مرا شنیدند و به من خندیدند

در آن زمان که استاد برآشفت و مرا گفت برو بیرون از کلاس

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

در آن زمان که شوق یک اندیشه نو رفت و کوبید مرا بر دیوار

در آن زمان که روحم آزادیش بود اسیر یک مذهب کور

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

در آن زمان که ناله می زد فقیری بر پله های گرانترین رستوران

در آن زمان که معنی دین یک کتاب و یک عبادت بود فقط

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

در آن زمان که جهان پر بود از اوج شکوفایی و من در پیله ام به دنبال اثبات خودم

در آن زمان که ربودند ریشه ام را و من بودم درگیرمساله علم بهتر است یا ثروت

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

در آن زمان که آب را گل نکنیم سهراب خواندم و نیافتم اطرافم قطره ای آب زلال

در آن زمان که موسیقی بود مظلوم ترین هنری  که همیشه خفه اش می کردند

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم

صفحات زندگیم را ورق بزنم

 

می خواهم حرف از رفتن بزنم



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 6:17 ع توسط امید صالحی نیا


محبوسم

محبوس صدای ویراژ ماشین ها در کوچه و پس کوچه ها

محبوس آواز دِرل و مته ها در ظهر های آفتابی

محبوس ترانه ی بوق ها و آژیرها و دزدگیر ها

محبوس زمزمه های جروبحث زوج همسایه ی دیوار به دیوار

محبوس شیون های نوزاد رها شده ی آن زوج همسایه

محبوس رقص برج ها و ساختمان های آهنی

محبوس نواهای سرسام آور دسته های عزاداری در خیابان های سرد و بی روح

محبوس پنجره هایی که هیچگاه رو به خورشید گشوده نمی شوند

محبوس هوایی که همیشه باید پشت پنجره بسته همچنان دودی بماند

محبوس دل هایی که گنجشک پرپر شده را زیر چرخ های ماشین له می کنند و می روند انگار نه انگار زمانی آوازی برایشان سر میداده و آنان را از صدای خوشش سرمست می کرده

 



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 6:3 ع توسط امید صالحی نیا


فنجان قهوه تلخ را در دستم می گیرم.

 

به دور و برم نگاهی میندازم. کاغذهای مچاله شده ، کاغذهای سیاه شده ، کتاب های نیمه خوانده شده.

در فکرم. در فکر اینکه با همه ی کاغذ، سیاه کردن های من و نصف و نیمه کتاب خواندن های من ، هنوز قهوه، تلخ ِ تلخ است. و هنوز با تمام تلخی قهوه ی من ، کتاب ها نیمه خوانده اند. نمی دانم آیا روزی خواهد رسید که من کتاب ها را کامل خوانده باشم و یا اینکه در قهوه ام شکر ریخته باشم؟

هنوز در فکرم و فنجان قهوه تلخ در دستم و نگاهم به کاغذ ها و کتاب های نیمه خوانده ی پخش شده در اطرافم.

 ایا راهی برای رهایی هست؟ رهایی از این قهوه ی تلخ؟ ایا می شود روزی این قهوه شیرین شود و زندگی برایم شیرین تر ؟ ایا می شود دیگر کاغذهای سیاه شده را نبینم؟

ایا می شود کتاب های نا تمام روزی تمام شود؟ ایا می شود؟؟؟؟



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 5:58 ع توسط امید صالحی نیا


غمی هزاران ساله در سینه ام خفته ست

اندیشه ها در هجوم تاریکی فرو رفته ست

آیا راهی برای رهایی هست؟

رهایی از تفکرات خفقان آور انسانها

ترجیح می دهم انسان نباشم

این هجوم غمبار افکار کدر

قلبم را به درد می آورد

آیا راهی برای رهایی از افکار پوسیده نوع بشر هست؟

هیچگاه هیچکس حرف مرا نفهمیده است

من غمگین از نوع اندیشه ام

آیا راهی برای رهایی هست؟

ای انسانها ، می خواهم نفس بکشم. آیا امکان دارد؟



  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 4:52 ع توسط امید صالحی نیا


نام فیلم : از ما بهترون
محصول سال : 1389
هنرپیشگان : رضا عطاران، الناز شاکردوست، بهنوش بختیاری، ...
کارگردان : مهرداد فرید
خلاصه فیلم : احسان روزنامه نگاری است که به خاطر گزارشهای جنجالی اش درباره دعا نویسی و رمالی دچار دردسرهای عجیب و غریبی می شود. دختر همسایه که به شغل روزنامه نگاری علاقه مند است ، در این دردسرها با احسان همراه می شود ، تا اینکه ...
گروه فیلم : کمدی

 

 

ادامه مطلب...


  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 4:49 ع توسط امید صالحی نیا


کارگردان :مهرداد میر فلاح
 موضوع : وحشت
 مدت : 100 دقیقه

 خلاصه فیلم : لیلا به تنهایی در خانه ی به ارث رسیده از پدر و مادرش زندگی میکند … او مدتی است که توسط دختری شش ساله که از قدرت خارق العاده ای برخوردار است مورد حمله های وحشیانه قرار میگیرد

 

ادامه مطلب...


  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 4:45 ع توسط امید صالحی نیا


این سریال صرفا جهت معرفی اثر با کیفیت معمولی در سایت قرار می گیرد.
برای حمایت از فیلم و عوامل آن ، سریال را به صورت اورجینال خریداری نمایید
.

 

ادامه مطلب...


  



نوشته شده در تاریخ 89/9/29 ساعت 4:23 ع توسط امید صالحی نیا


داستان عبرت انگیز وزیر ناشی!

ادامه مطلب...


  




  پیام رسان 

+ همه از مرگ می ترسند من از رفیق نامرد

+ هر چیزی را پایانی است. و زمستان را، حتی اگر تمام شب هایش یلدا باشد!!!

+ مرا ترس از شب غمگین تنهائیست... که در آن... سوسوی صدها ستاره میدرخشد در کنار ماه ولی حتی یکی از این همه کوکب... برای بخت غمگین دل من نیست!!

+ بگذار سرنوشت هر راهی را که می خواهد برود , ما راهمان جداست این ابرها تامی توانند ببارند ما چترمان خداست.

+ تا حالا دل کسی رو شکستی ؟ خودمو می بینم خودمو می شنفم تا هستم جهان ارثیه بابامه. سلاماش و همه عشقاش و همه ی درداش، تنهائیاش وقتی هم نبودم مال شما. اگه دوست داری با من ببین، یا بذار باهات ببینم با من بگو یا بذار باهات بگم سلامامونو، عشقامونو، دردامونو، تنهائیامونو ها؟

+ ایا واقعا سال 2012 اخر دنیاست؟

+ این ماشین احمدی نژاد که برای مزایده گذاشته



+ شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق. .رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق شب یلدایتان پرستاره و پرخاطره باد

+ باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ،از دل شب یلدا جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد یلدایتان مبارک




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ