بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 157508
کل یادداشتها ها : 268
دل خواب
چشم تو و خورشید جهانتاب کجا؟ یاد رخ دلــــــــدار و دل خواب کجا؟
با این تن خاکى، ملکوتى نشوى اى دوست تراب و ربّ الاَرباب کجا؟
درِ وصل
اى دوست، ببین حال دل زار مرا ویـن جانِ بلا دیده بیمار مرا
تا کى درِ وصلِ خود به رویم بندى؟ جانا، مپسند دیگر آزار مرا
طفل طریق
اى پیـــرطـــــــــریق، دستگیرى فرما! طفلیم در این طریق پیرى فرما
فرسوده شدیم و ره به جایى نرسید یارا، تو درین راه امیرى فــــرما!
باده اَلَست
هشیارى من بگیر و مستم بنما سر مست ز بـــــــاده الستم بنما
بر نیستیم فزون کن، از راه کَرم در دیده خود هر آنچه هستم، بنما
هیهات
فاطى تو و ره به کوى دلبر؟ هیهات! نظّاره گرىِّ روى دلبــــــر؟ هیهات!
این راه، رهى نیست که پیمایى تو جبریل در آن فکنده شهپر، هیهات!
جمهورى اسلامى
جمهورى اسلامى ما جـــــاوید است دشمن ز حیات خویشتن، نومید است
آن روز که عالم ز ستمگر خالى است ما را و همه ستمکشان را عید اس
فریاد
از درد دلم، بجز تو کى با خبر است؟ یا با من دیوانه که در بام و در است؟
طغیان درون را به که بتوانـــم گفت؟ فریاد نهان را به دل کى اثر است؟
چراغ فطرت
فاطى که به قول خویش، اهل نظر است در فلسفه کوششش بسى بیشتر است
باشد که به خــــــود آید و بیـــــدار شود دانـــــد که چـــراغ فطرتش در خطر است
فریاد ز من
اى پیر، هواى خانقاهم هوس است طاعت نکند سود، گناهم هوس است
یاران همه سوى کعبه، کردند رحیل فریاد ز من، گناهگاهم هوس است!
جمهورى ما
جمهورى ما نشانگر اسلام است افکارِ پـــلیدِ فتنه جـــویان، خـــام است
ملّت به ره خویش جلو مىتازد صدام به دست خویش در صد دام است